نیم نگاهی به جریان گرافیک ایران، از گذشته تا حال

به جستجوی زبان تصویر

طراحی گرافیک به شکل نوین آن، که یکی از هنرهای نوپا در تاریخ هنر محسوب می شود، محصول آغاز زندگی مدرن انسان در قرن بیستم است. اما آنچه که در روند طراحی گرافیک ایران شاهدیم اغلب پس لرزه های چیزی است که آن سوی آب رخ می دهد .

گاهی دستمان می رسد و گریبان دوستان ایرانی مان را می گیریم و او نیز خود را وام دار پیشینیان هنر ایران می داند حال آنکه اصل ماجرا موجی است که از غرب آمده و بقیه داستان، تنها یک بازی است . طراحان گرافیک از همان ابتدای کار، دغدغه ای به نام ارتباط داشته اند که لازمه آن خوانش نوشتاری بوده است.

بدین معنا که حضور نوشتار در اثر گرافیک الزامی است و باید فکری می شد که نوشتار  و تصویر یا تجرید (عامل خوانش بصری) همنشین خوبی برای هم باشند از این روی، شاهد اتفاقات زیادی در تاریخ گرافیک بوده ایم و هر یک در جای خود به جا و قابل تامل است.

برخورد هنرمند با نوشتار در کنار تصویر، گاه به شکلی شخصی رخ می داده و گاه جریانی بوده که با تاریخ و شرایط زمانه همراه شده است.

گاهی نوشتار در بطن تصویر (یا تجرید) فرو می رفته تا شاید بتوان آن را بخشی از تصویر به حساب آورد و گاهی هم سعی می شده با توجه به ترکیب بندی کلیه عناصر، چیدمان خوبی داشته باشد گاهی نیز به رنگ ، بافت و نوع فونت و پوینت آن توجه می شده گاهی نیز که از تصویرسازی در اثر گرافیکی استفاده می شده سعی طراح بر این بوده که نوشتار نیز با تکنیک اجرایی اثر همسو شود.

گاهی نیز تصویر حذف و به نوشتار نقش ویژه  ای موکول می شده است آنچه که مقصود ما در این نگارش است تاریخ گرافیک از همان ابتدا هرازگاهی، این شیوه آخر را شاهد بوده که اغلب به صورت تجربیات شخصی از سوی طراحان یا مکاتب رخ می داده است که به عنوان مثال می توان فوتوریست های ایتالیا در دهه 20 را نام برد، اما  این جریان (حذف تصویر) که مخالفان زیادی را نیز همیشه داشته، از اواخر دهه 60 رنگ و بوی تازه ای به خود گرفت در سوییس، دو طراح جوان به نام های «ادرمات» و «تیسی» دست به تجربیات تازه ای زدند که به همانجا ختم نشد و توجه طرفداران زیادی را به خود معطوف کرد.

آنان معتقد بودند که مخاطب باید همزمان با خوانش زبانی اثر، خوانش تصویری را نیز درک و دریافت کند.

این شیوه در اواخر دهه 80 با فعالیت طراحانی چون «نویل برادی» جان تازه ای به خود گرفت تا آنجا که در دهه 90 با ظهور طراحی به نام «دیوید کارسون» تبدیل به یک موج فراگیر شد.

در دهه اخیر، این موج همچنان طرفداران بسیاری از طیف طراحان را جذب خود نمود و از سویی به پختگی و پیشرفت لازم نیز دست یافت. حذف تصویر ( به عنوان نقش اصلی) و بهره مندی ا ز تایپ در دنیا تبدیل به شیوه ای شده که به نوعی دستاوردی جدید در طراحی گرافیک محسوب می شود قطعاً هیچگاه تایپ نمی تواند جایگزینی به شیرینی تصویر باشد و باید بنشینیم و ببینیم هنر گرافیک این روند را در سال های آینده چگونه ادامه خواهد داد.

آنچه که در این بین اهمیت دارد این است که در غرب همیشه عده ای هستند که بی تفاوت به جریان مرسوم راه خود را ادامه می دهند، همانگونه که در ابتدا نیز با این شیوه چنین برخورد می شده  حس آن در این است که خرق عادت، همگان را آگاه می سازد که جریان فراگیر، وحی منزل نیست و همیشه به تعداد طراحان دنیا، راه های متعددی برای خلق یک اثر وجود دارد .

اکنون به ایران بازگردیم تا ببینیم هنرمندان اینجا چگونه خود را با جریانات جهانی همسو کرده اند. طراحان نسل قبل ازانقلاب ، به دلایل گوناگون گرایش زیادی به استفاده ازتصویر (وبه خصوص تصویرسازی) دراثرخود داشته اند که این خود نیز درآن دوران یک جریان جهانی بوده است به ویژه مکتب لهستان که اوج خود را سپری می نموده وبسیارمورد توجه طراحان ایران واقع شده بود. طراحانی چون مرتضی ممیز ، فرشید مثقالی وقباد شیوا سعی کرده اند نوشتارفارسی را با شیوه های خاص خود با تصویر(که عموماً نقش اصلی را دارا بوده است ) درآمیزند.

اما اتفاق مورد نظر دراین نگارش ، زمانی رخ داد که دهه 90 میلادی جان بخشی به تایپ ، به قسمت جذاب ماجرا تبدیل شد. طراحانی چون رضا عابدینی ، ساعد مشکی ، بیژن صیفوری و... که همگی ازشاگردان استاد ممیز بودند ، تجربیات جهانی را ایرانیزه کردند. این حرکت ازسویی دیگر ، عقده گشایی طراحی گرافیک دهه 60 ایران نیز بود دهه ای که تایپ یکی ازضعیف ترین نقش های خود را درآثار گرافیک ایفا نموده است .

روند تایپ محور همچنان ادامه پیدا کرد وشاگردان آنان درنسل بعدی ، به شیوه های تازه تری درتایپ فارسی دست یافتند . ازجمله این افراد می توان فرهاد فزونی ، ایمان راد وهما دلورای را نام برد که اکنون نیز مشغول کسب تجربیاتی جدیداند. آنچه که درآثاراین نسل را قابل دفاع می سازد ، تاثیر کمتر ویا لااقل غیرمستقیم تر ازغرب است . ایشان به دنبال استقلال کلام اند ، چه دربعد فردی وچه دربعدملی وازاین روی آوازه ای نیز درآنسوی آب ها به دست آورده اند.

این جریان درنوع ایرانی خود ، یک تفاوت عمده با غرب دارد که همانا نقطه ضعف ماست واین همان چیزی است که طیف گسترده ای را نسبت به طراحان فعال (که شیوه تایپ محور را سرلوحه خود قرارداده اند) بدبین ساخته ، وآن این است که درایران ، هنگامی که تبی فراگیر شود ، دیگر نمی توان چیزی غیرازآن جست . آنچه که ازشیرینی این شیوه کاسته ، نقصان طراحانی است که بدون توجه به «مدگرافیک» کارخود را پی گیرند (وبطورخاص دراین مورد) همچنان گرافیک تصویردار خلق کنند . دیگرآنکه ، متاسفانه این شیوه (که درآن ، تایپ نقش تصویر را نیز بر عهده دارد) بستر خوبی است برای آنان که ازفن طراحی ضعیفی برخوردارند وقصد دارند یک شبه ره صدساله را بپیمایند وهمچنین آنانی که درپی فریب نرم افزاری مخاطبانند.

آنچه که همیشه حرف اول را می زند «اثرگرافیک خوب » است . اثرخوب هیچ ارتباطی با شیوه اجرایی ، نوع بیان ومدزمانه ندارد اثرخوب همیشه خوب بوده وهست . ازاین روی موج تقلیدی وساده انگارانه نباید مرجعی شود تا طراحانی که تایپ را دستمایه خود قرارداده اند ، زیرسوال رفته ومورد نقد و اقع شوند . این موج مدگرایی ، پیش از آنکه به گرافیک برگردد ، به جامعه می نگرد.