گرافیک ، خوب ها وبدها

گرافیک عزیزم ، روزجهانی ات داره برگزار می شه ، باکلی طمطراق ...

یکی می گفت مگه بقیه شغل ندارن ؟ مگه رشته های دیگه رشته نستن ؟ شماها نوبرشو آوردین ، روزجهانی ، نمایشگاه ، نشست تخصصی ، سخنرانی وچه وچه .... خب که چی ؟ ولی گرافیک ، من بدون توبی تاب می شم . این گرافیک برای ما شغل نیست ، شوقه ... نه شغل هم هست ولی بازهم شوقه .... لطفه ،روحه . خوب همینه که نمک گیرمون کرده . همینه که ظرف چند سال همین طور رفته تو وجود آدم ها وآجرها . همینه که استادهای گرافیک زنگ تفریح ندارن دیگه . گرافیک ثروته . خوب من قرار بود ازگرافیک بگم . بگذارید یک کتاب بازکنم : «گسترده شدن اطلاعات و روابط بین المللی نیاز به اطلاع رسانی را....» اصلاً ولش کن ، بذار خودم بگم ؛ چشم هاتون رو تارکنید ، بگذارید موجودیت هرچیزی وجود دوباره ای به خودش بگیره ، همه چیز ، همه چیزهای لمس کردنی ، خوندنی ، دیدنی ، گفتنی . چشم هاتون رو تارکنید تا ماهیت بصری هرچیزی روببینید ... اونوقته که می تونید زمان رو ازوجود ارتباط حذف کنید . این جابه جایی است که ناخودآگاه باسواد می شه وزبان تار موجودات رومی تونه بفهمه . این جا است که یک ارتباط شکل می گیره . گرافیک هم چیزی جزاین ارتباط نیست . واشتیاق من وما ازهمین جا شروع می شه .

گرافیک ؛ زبان خوانش ماهیت بصری

انواع گرافیک : ایکس لارج ، مدیوم ، اسمال .... ، زنانه ، مردانه ، بچه گانه ، سریع ، کند ...، ناخودآگاهی ، آگاهی ، نظامی ، انتظامی ... ، خیلی دور ، خیلی نزدیک ....، ذهنی ، روحی ، شکلی ، نوری . باید مثال بزنم . توی جاده اونی که اگه بالامبورگینی هم رد شی باهات حرف می زنه ، گرافیکه . اونی که وقتی ازاون طرف خیابون ، پشت شیشه نور خورده یک مغازه این طرف خیابون می بینی ، جای که هیچ بنی بشری با هیچ دوربینی نمی تونه بخونه کوکا کولا ، تومی تونی بخونیش ... این گرافیکه .

وقتی که می تونی با شروع تیتراژ یک فیلم ، خودت روبا روح اون فیلم کوک کنی ... گرافیکه.

وقتی لم می دی و وقتت رو با کتابی ، مجله ای ، چیزی گره می زنی .... خودت هم می دونی که اغلب مطالب رو نمی خونی ، ولی ما می دونیم که می خونی .... گرافیکه .

اصلاً بذار راحت تر بگم ، همین موبایل . فکرش روبکن . علائم ونوشته هاش روبدی تایپ وتکثیری ها با زرنگار درست کنند. یه چیز دیگه : خودکاری که الان دست منه ، تصویر یک برگ چنار نقره ای روی خودش داره. جای برگ روی درخته ولی این برگ این جا است وداره حرف می زنه . خیلی مثال زدم. حالا اصلاً این هفته گرافیک ازکجا اومد ؟ خیلی مهم نیست . اما گرافیک مشهد ماشالا ماشالا دیگه بزرگ شده ، واسه خودش خانومی شده ، آقا شده . یک زمانی خیلی مظلوم بود . جوجه بود. ولی دم این دانشگاه ها گرم . دم این شهرداری گرم . اصلاً دم هر کسی که داره شهرمون رو با قدوم این فرزند خلف آرایش می کنه ، گرم. چه جای گفتن داره وقتی خودتون دارید می بینید . پوستر می بینید وبهش دست می کشید . تبرکه به خدا . دارید با وجودتون رنگ هایی جز رنگ گل ها ، حرف هایی جزادبیات ولبخندی جز لطیفه رو درک می کنید. هرچند هنوز خیلی ایراد داریم ، ولی خوب بازهم ازروزهای قحطی این رابطه دیداری حسابی جلو افتادیم ... خیلی ازاون روزها نمی گذره . واما ... چشم هاتون روتار کنید تا ببینید انبوه تابلوی مغازه ها چطور دارن مثل ملخ مزرعه وجودتون رو می جوند. ازکنار صفحات تبلیغاتی بزرگ شهر رد شید تا ببینید ... کجاست هزاران هنردیگه ای که گرافیک بدون اون ها یتیمه .

خلاصه که : خوب ها وبدها ....