صفحه آرایی فن نیست ، سلیقه است !!

احسان مهدوی

مسائل ومشکلات گرافیک به عقیده من شامل دوبخش درونی وبرونی می شود. صحبت ازآنچه که دربیرون گرافیک می گذرد چندان حرف تازه ای نیست اما گفتن مکرر آن خالی ازلطف نمی باشد. ظهور نرم افزارهای متعدد وبی شمار تصاویر حاضر وآماده ، درظاهر دنیای وسیعی را پیش روی گرافیک گشود اما پشت پرده ماجرا ، بسیاری ازشاخ وبرگ های این نهال نوپا را خشکاند . این امکانات جدید دردست غیرمتخصصان والبته متخصصان ، گرافیک را درنگاه عمومی به حرفه ای ساده ، سطحی وبی نیاز به تخصص بدل نمود. دراین باره بیشتری لطمه ازجانب تایپ وتکثیرها ورشته های مشابه به ما وارد شد. بارها شاهد بوده ام که ازبایگانی بی نهایتشان را لوگوی کپی با قیمت ارزان تحویل مشتری داده اند (دزدی که شاخ ودم ندارد) ویا .... این جمله دریکی از همین مکانها هیچ وقت فراموشم نمی شود که « صفحه آرایی فن نیست ، یک سلیقه است » ، وهزاران هزار کارناسالم که ازجانب ایشان تولید می شود. درظاهر یک لوگو ونقشه یک برج ساختمانی با هم قابل مقایسه نیست اما درباطن هردو دیزاین ودارای ارزش های یکسان است با ریختن قبح کپی وخلق لوگوهای ضعیف ، دیگرما نمی توانیم اثرخود را بایک ساختمان بلند مقایسه کنیم .

پیامدهای این ماجرا حتی به حرفه هایی رسیده که صاحبان آن دانشمندان جامعه شمرده می شوند ؛ پزشکان . فقط کافی است نگاهی به بوردهای تبلیغاتی بیمارستان قائم بیندازید ویا بروشورهایی را ازاطلاعات تقاضا کنید تا آن وقت به عمق یک فاجعه بصری پی ببرید ، جالب اینجاست که طراحی وچاپ درحیطه پزشکی ازحجم بالایی برخوردار است . اما آقای دکتر ، سئوال این جاست که شما چقدر مایلید غیرمتخصصان پا درکفشتان کنند و مثلاً با نرم افزار واینترنت بیماری خود را تشخیص داده ودرمان کنند ؟ پس چرا درمورد حرفه ما چنین می کنید وبه بیماری آن دامن می زنید ؟

با این تفاسیر به آقای سرمایه دار تولید کننده حق می دهم که گرافیک را سطحی تصورکند وآستین ها را بالا زده وبه کمک فرزند خواهرش بیلبورد طراحی کند ، آن هم چه پیام رسان بزرگی ، بیلبوردهایی که روزانه هزاران مشهدی را پشت چراغ های راهنمایی مسحور زشتی خود می کنند. اما چه کسی می داند آنها زشتند ؟ کاش مردم می دانستند تا همانند یک نامحرم سرشان را پایین می انداختند ومرتکب گناه دیدن نمی شدند .

وباز این سیل سطحی شدن چنان درحرکت است که موج عظیم آن ازخیابان تابلوساز چنان گرافیست هایی ساخته که خدارا بنده نیستند.

تماشای این همه تابلوی مغازه ها ، عملاً تدریس تایپو گرافی رابرای مدرسان مختل کرده . این همه تابلو با این همه اختیار وآزادی برای چه ؟ برای اینکه شهرمان را به دست خود دارای آلودگی بصری کنیم ؟ واقعاً به این سادگی می توان لباس هایی چروک وپاره را قاب کرد ودرمعرض دید مردم کوچه وخیابان قرارداد ؟ نمی دانم واقعاً همه جای دنیا چنین است ؟!!!

اما ... شاید عجیب باشد اگربدانید بسیاری از این آثار زشت ، دزدی وسخیف توسط ما طراحان گرافیک شکل گرفته . چنان این تب «آسان گذرکردن» و«آسان رسیدن» گسترش یافت که دامن خودمان را هم گرفت. من این مشکل را بین اهالی گرافیک ناشی از یک چیز می دانم ، اینکه نگاه دوستان ودانشجویان به گرافیک ، نگاه تجسمی وزیبا شناسانه نیست .

طراحان مشهدی درپی آن نیستند که ارتباط تصویری برقرار کنند وبدین وسیله درعمق وجان مخاطب نفوذ کرده وبرای لحظه ای هرچند کوتاه با ناخودآگاه مردم خوانده شوند ، بلکه گرافیک را ایده می دانند ، فقط ایده . حال آنکه ایده تنها زمانی ارزشمند است که بیان شود ، نه آن بیانی که همه می دانند وما هم می دانیم ، نه آن زبانی که همه بلدند ، بلکه به زبان تصویر... زبان هنر .

کاش هیچ ایده ای درآثار گرافیک وجود نداشت وبه جای آن ، شاهد اصول واساس درست وسالم وزیبا بودیم. منکرخلاقیت نمی شوم ، چرا که بدون آن ما باید غازبچرانیم . شاید هیچ عرصه ای به اندازه گرافیک نتواند طراوت وتازگی خلاقیت را به جامعه بدمد ، که جای آن نیز خالی است . دانشجویان سرکلاس های ما بسیار خلاقند اما انگار روز فارغ التحصیلی ، خلاقیت خود را زنده به گور می کنند وسپس قدم به عرصه حرفه ای گرافیک می گذارند . شاید هم خلاقیتشان به سرقت می رود ؛ نمی دانم . دیگرآنکه ؛ گرافیک درمشهد یکه به میدان آمده ، چند جای کارمی لنگد . گرافیک متاثر از سایرهنرهاست ومی تواند ازهنرهای ناب بسیار بیاموزد اما جای خالی آن ، ازگرافیک موجودی ناقص الخلقه ساخته ، خصوصاً نقاشی ، مجسمه سازی ، موسیقی وتئاتر . این هنرها نه تنها خود یک کارگاه آموزشی تمام عیارند بلکه می توانند بستری باشند برای بروز بیشتر وبهتر گرافیک . چه اگرهم هستند انگار با آنان قهریم ویا آنان با ما. کما اینکه درتهران اغلب آثارشاخص مربوط به طراحی تئاترها ، نمایشگاه ها وکنسرت های موسیقی است ، که اینان مکمل گرافیک اند. واما حرف آخر .... مهدوی ، استاد ، همکار ؛ تا به حال فکر کرده اید که وقتی یک دانشجو به شما می گوید ، استاد ، به حق این کلمه را به کاربرده است یا نه ؟ آیا ما واقعاً استادیم ؟ مشهد درزمینه گرافیک حرف های زیادی برای گفتن دارد اما باز هم گمان می کنم بسیاری ازمشکلاتی که درسطرهای بالا عنوان کردم ازخودم وهمکارانم آب می خورد. ما خود هنوز راه بسیاری تا استاد شدن وکامل شدن داریم ، پس چه جای نقد که بهتر است ازهمین لحظه بیشتر بخوانیم وبیندیشیم . شاید همین روزهای جهانی گرافیک بهانه ای شود تاخود را بهتر بشناسیم وبشناسانیم .